*..* مهر نوشته های من *..*

ساخت وبلاگ
سوم تا نهم شهریور درگیر امتحانات ترم تابستونی بودم که خداروشکر همشونو 20 شدم... 10 شهریور هم وقت دکتر داشتم برای تیروئیدم، که دکتر ویزیتم کرد و داردمو کم کرد و گفت 3 یا 4 ماه دیگه آزمایش بدم و برم پیشش... دوازدهم، جمعه ساعت 6 صبح با رضا رفتیم گرگان... توی راه یکی دو جا نگه داشتیم، نهار رفتیم اکبر جوجه گلوگاه و یه سر هم دریای بندر گز و حدود ساعت چهار بود که رسیدیم خونه مامان رضا... یک هفته کامل موندیم... خیلی خوش گذشت این سری... بیشتر از دفعات قبل... اکثر روزا نهارمون رو بر می داشتیم و سه تایی با مادر شوهرم می رفتیم جنگل النگدره و نهار می خوردیم و شبا هم اکثرا می رفتیم نهار خوران و چاییمونو اونجا می خوردیم... پدرشوهرم تنهایی بیشتر بهش خوش می گذره... فقط 1 بار باهامون اومد رفتیم محمد آباد... 22 شهریور تولد علیرضای نازم بود... خاله فداش بشه... 9 سالش تموم شد و امسال میره کلاس چهارم... امیدوارم روز به روز پیشرفت کنه و به جاهای خوب خوب برسه... راستی توی این ماه من شاعر شدم و دوتا شعر از خودم گفتم که توی پست های بعدی میزارمشون... بندر گز یه عصر خوب (جنگل النگدره) *..* مهر نوشته های من *..*...ادامه مطلب
ما را در سایت *..* مهر نوشته های من *..* دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrnooshz1986o بازدید : 5 تاريخ : دوشنبه 18 بهمن 1400 ساعت: 12:16

بالاخره امروز بعد از یک هفته موفق شدم بیام و پست بذارم... توی هفته ای که گذشت اتفاقات خیلی خاصی برام پیش نیومد... جمعه بابا اومد دنبالم و منو برد خونشون... آخه رضا کار داشت و نمی خواست بیاد و منم حس تنهایی بیرون رفتن رو هیچ وقت نداشتم... نه که حتی از زمان نطفه بودن هم دو تا بودم (مهرناز پیشم بود) کلا از تنهایی زیاد خوشم نمیاد... یک کم نگران حال بابای دوستم (نگین) هستم... حالش خیلی بده و 10 روزه که بیمارستان بستریه... مهربونا ازتون می خوام برای سلامتیه همه بیمارا مخصوصاً بابای نگین دعا کنید ... یه چند روزیه احساس بیحالی می کنم... نمی دونم از چیه... فکر کنم باید بیشتر به *..* مهر نوشته های من *..*...ادامه مطلب
ما را در سایت *..* مهر نوشته های من *..* دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrnooshz1986o بازدید : 11 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 9:14

سه شنبه کلاسامون کنسل شد (یعنی با بچه ها توی گروه تلگرام هماهنگ کردیم که کسی نره) و دانشگاه نرفتیم و در نتیجه کنفرانسمون هم افتاد واسه اولین جلسه بعد از عید ... از اونجایی که من نماینده کلاس هستم با اساتید هماهنگ کردم تا به مشکل نخوریم... البته دانشگاه کلا از امروز (20 اسفند) تا 14 فروردین تعطیل شد دیگه... ولی دیروز باید برای یه انجام کاری می رفتم دانشگاه... صبر کردم تا بابا علیرضا رو از مدرسه بیاره و بعد دوتایی با هم رفتیم... کارمو انجام دادم و بعد رفتیم پیش رضا... سه تایی نهار خوردیم و بعد من و علیرضا رفتیم باغ سپه سالار... تا یه دیداری با اقوام تازه کنم... مامان و *..* مهر نوشته های من *..*...ادامه مطلب
ما را در سایت *..* مهر نوشته های من *..* دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrnooshz1986o بازدید : 12 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 9:14

شب سال تحویل تا دیر وقت بیدار موندیم و متاسفانه موقع سال تحویل خواب موندیم... پدرشوهر بیدار شده بود ولی من و همسر و مادرشوهر تنبل بازی در آوردیم و خوابیدیم... بعد از اینکه بیدار شدیم، شروع کردم به زنگ زدن به اقوام، اول مامان و بابا و بعد به بقیه... پدرشوهر و همسر هرکدوم یه تراول پنجاهی عیدی دادن بهم و مادرشوهر هم برام یه نیم بوت خریده بود... دست همگیشون درد نکنه... دیروز و امروز نه جایی رفتیم و نه کسی اومد... خلاصه روز آرومی داشتیم... یه چند صفحه از ترجمه ام رو انجام دادم و کمی هم جزوه های دانشگاهمو سر و سامون بخشیدم و عکسشو واسه بچه ها توی گرونه تلگراممنون گذاش *..* مهر نوشته های من *..*...ادامه مطلب
ما را در سایت *..* مهر نوشته های من *..* دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrnooshz1986o بازدید : 18 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 9:14

بالاخره بعد از حدود 4 ماه برگشتم سراغ وبلاگم... گهگاهی میومدم سر می زدم ولی فرصت نوشتن نداشتم... شاید هم از تنبلیم بود... به هر حال الان مهمه که برگشتم و دوباره دارم می نویسم... توی این چند ماه کلی اتفاقای مختلف رخ داد که تاجایی که یادم بیاد مینویسمشون... توی فروردین ماه، بعد از اینکه از سفر برگشتیم یه اتفاق خیلی بدی افتاده بود... برق یخچالم از پریز دراومده بود و هرچی که توی یخچال و فریززم بود گندیده بودن و کرم گذاشته بودن... این اتفاق خیلی خیلی بد و چندش آور بود... بودی بده یخچال تا دوماه مونده بود و من کلیییی سر این قضیه قصه خوده بودم... 22 اردیبهشت، روز دوقولوها *..* مهر نوشته های من *..*...ادامه مطلب
ما را در سایت *..* مهر نوشته های من *..* دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrnooshz1986o بازدید : 16 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 9:14

آنگاه که آوای سکوتم شنیدی، باز آ

حرفای نگفته ی دلم شنیدی، باز آ

من در طلب لحظه ای هستم یارا

نام تو بگویم، تو بگویی جــــانــــــا

 

مهرنوش. ز

هفده/شهریور/نود و پنج

*..* مهر نوشته های من *..*...
ما را در سایت *..* مهر نوشته های من *..* دنبال می کنید

برچسب : شعر والس شماره 1,متن شعر والس شماره 1, نویسنده : mehrnooshz1986o بازدید : 14 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 9:14

آمدی جـــــانم به قربانت، به موقع آمدی... داشتم غرق می شدم، مثل فرشته آمدی   دل بریدم از همه، تنها دلم دادم به تو باش تا من هم بمانم درپناه مهـــــر تو   از شراب مهر تو نوشیدم ای مهربان می خرم غم، غصه و دردت به جان   مهرنوش. ز بیست و پنج/شهریور/نود و پنج *..* مهر نوشته های من *..*...ادامه مطلب
ما را در سایت *..* مهر نوشته های من *..* دنبال می کنید

برچسب : شعر هواپیما شماره 24,متن شعر هواپیما شماره 24,مجله شعر شماره 29,شعر آبادانی هواپیما شماره 24,مجله شعر شماره 26,فصلنامه شعر شماره 26, نویسنده : mehrnooshz1986o بازدید : 15 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 9:14